جدول جو
جدول جو

معنی موس موس کردن - جستجوی لغت در جدول جو

موس موس کردن
(شُ تَ)
آواز برآوردن از لبهای جمعآمده و نفسهای آرام به توالی به درون کشنده، (اصطلاح عامیانه) دم جنبانیدن و پوزه به پر و پای کسی مالیدن چنانکه سگ. مانند سگ دهان سودن به هرجای. (یادداشت مؤلف). مانند سگ دنبال کسی با حال تبصبص و تملق یا تملقی سخت رفتن. به تملق همیشه دنبال کسی رفتن به انتظار سودی. تملقی به دنائت. مثل سگ که برای صاحبش دم جنباند تملق و تبصبص نمودن. تملق نمودن با عمل و گفتار. تملق و چاپلوسی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
موس موس کردن
چاپلوسی کردن برای بدست آوردن خاطر کسی تملق گفتن
تصویری از موس موس کردن
تصویر موس موس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
موس موس کردن
چاپلوسی کردن، تملق گفتن، خوشباش گفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مس مس کردن
تصویر مس مس کردن
در کاری آهستگی و کندی کردن، کاری را به تانی انجام دادن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ)
درنگ کردن. به تأخیر انداختن. این دست آن دست کردن:
بیهده چه مول مولی می کنی
در چنین چه کو امید روشنی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(لَ)
با نهایت کاهلی کاری را انجام دادن. به کندی و بطءکاری را ورزیدن. تل تل کردن. این دست آن دست کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از مس مس کردن
تصویر مس مس کردن
با نهایت کاهلی کاری را انجام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
با اشتیاقی وافر و حالتی هوسناک به دنبال افراد وبه ویژه زنان
فرهنگ گویش مازندرانی